نویسنده: امیر فیضی
اشاره:
آنچه در پی میآید دیدگاه اجمالی نگارنده در مباحثی است که دوستان گرانقدر راجع به آن، به گفتوگو نشستند و نوشتند. مبرهن است که میتواند برای تیغ نقد، گردن نهد و راستی گیرد و پیرایش شود که تعصبی بر آنچه نگاشته شده متصور نباشد. هرچند گاهی دوستانی با کلماتی نیش دار به جراحی نظرات هم، همت گماشتند، اما حفظ فضای گفتگوی مستدل، ضمن احترام به دیدگاههای متفاوت، از دغدغههای نگارنده بوده و هست. به امید آنکه این مطلب، دلی را نیازارد و خاطری را نرنجاند که:
به جان زنده دلان سعدیا ملک وجود
نیرزد آنکه دلی ز خود بیـــــــــــازاری
این مقاله میخواهد با نگاهی انتقادی به آنچه آقایان امید صادقی و عبدالعزیز سلیمی در مورد مصاحبهی آقای سیدمحمد حسینی نوشته بودند به واکاوی برخی از آنها بپردازد. بر مسئلهی غرب و مسایل سیاسی– اقتصادی و اجتماعی مربوط به آن انگشت تأکید نهاده شده از این رو در این مبحث واژههای غرب، نیاز، زمان و برخی احکام دینی بیشتر به چشم میخورند. از احکام عبادی، به این دلیل که از متن مصاحبهی آقای حسینی، برداشت منتقد محترم را صواب ندانسته، بحثی به میان نیامده است. اما در پایان به مسئلهی شخصیت پیامبر پرداخته و قدری در این باره استدلال شده است. برای دوری از تطویل و در دسترس بودن مطالب منتقدین، از آوردن یکایک جملات آنها در این متن خودداری و تنها به برخی از جملات بسنده شده است.
آقای امید صادقی میگوید: « امروزه وضع به گونهای شده است که بسیاری از دانشگاه رفتههای ما همانند بچه گنجشکهای ناتوان که با دهان باز منتظر غذای تهیه شده توسط مادرشان هستند در انتظار دریافت غذا از مادر معنوی خویش (غرب) هستند. این افراد انگار هیچ وظیفهای ندارند جز اینکه به تبیین و ترویج عقاید منتج از عقل فرد غربی بپردازند.» در جای دیگر «امروزه غرب با انواع روشهای نظامی، اقتصادی و تبلیغاتی در جهت تضعیف اسلام به عنوان تنها مکتبی که در حال حاضر قادر به ادامهی حیات در مقابل آنهاست...»
و آقای سلیمی میگویند: « نگاهی هر چند گذرا به پیامدهای اباحیگری و هرج و مرج جنسی بر روی جوامع غربی و برخی از ممالک شرقی که آن جامعهها را بر اساس تحلیلات جامعهشناسان در معرض بحران فرهنگی و فروپاشی نهاد خانواده قرار داده و میدهد و بحران بردگی جنسی زنان غربی اگر ناشی از بینیازی به (خدا و پیامبر و فقیهان) نیست، چه دلیل دیگری میتواند داشته باشد.؟ » و همچنین: « ارزشهای اخلاقی را به تجارب فیلسوفان موکول نمودن نشانه نوعی خودباختگی و بی اطلاعی از تاریخ زندگی فیلسوفان است که جز تعداد انگشت شماری از الهیون ایشان بقیه از بیماریهای روحی و اخلاقی رنج میبردهاند. اعترافات ژان ژاک روسو _فیلسوف محبوب سکولارها- در کتاب اعترافاتش از بیماری فکری و اخلاقی او حکایت مینماید. نیچه) فیلسوف مشهور اروپایی) در اواسط عمر دیوانه شد و نیمی از توهماتش را در دیوانه خانه نوشت و به بیماری همجنسگرایی مبتلا بود و در عمر سه بار دست به خود کشی زد. » و یا نوشتهاند: « بسیاری از علمای فریقین در مورد گمراهی برخی از فلاسفه اتفاق نظر دارند. » در جای دیگر: « فیلسوفان که بسیاریشان ایزار دست نفس و شیطان و خودکامگان بوده و خامی و خیالبافیشان بر خرمن زندگی بسیاری از انسانها آتش افکنده...» و « هرچند بسیاری از مقلدان ایشان نیز به علت مبتلا گردیدن به بیماریهای خود برتربینی، شهرتطلبی، عقده و کینهتوزی در سراشیبی سقوط در سرداب فلسفه قرار گرفتهاند... »
- غرب
در باب غرب و مسائل پیرامون آن سخن بسیار رفته است. غرب دستاوردهایی داشته است که برخی از آنها مفید و برخی دیگر نیز زیانبار بوده امری که طبیعی مینماید. چرا که نمیتوان برای یک دستاورد بشری بازده صد در صدی را انتظار داشت. اندیشمندانی از غرب برای رشد عقلانیت جهد کردند و به تفحص در انواع علوم پرداختند. حتی در بدو امر برخی از آنها نیز علمای دینی و کشیشان آن سرزمین بودند. اما رفته رفته کلیسا و صاحب منصبان کلیسا، پیشرفت عقلی و علمی را برنتافتند و جای خود را در برابر انسان جدید تنگ تر دیدند، مخالفت کلیسائیان با علم، سرآغازی شد برای جدال میان این دو نیاز بشری یعنی: علم و دین.
به تبع و با ورود دگرگونیهای غرب به ممالک اسلامی، مسلمانانی که قرنها بر گردن قهرمانان تاسیس تمدن اسلامی سوار بودند زمانی از خواب غفلت و از ارث به باد رفته بیدار شدند که سیل بدون بازگشتی در جریان بود و داشت همه را با خود میبرد، سیلی که دیگر مسلمانان را یارای شنا کردن در آن نبود. غفلت از دنیای پیرامون و عدم تدقیق در رازهای نهفتهی آن و فاصله گرفتن از علومی دنیوی که میتوانست دنیای آنها را آباد و توشهای از خدمت (عبادت) به خلق خدا را برای سرای آخرت، به آنان ارزانی دارد؛سبب شد که نه تنها قدمی برای همنوایی جهت یادگیری آن علوم برندارند بلکه به مخالفت با عالمان آن علوم نیز قیام کنند. هر چند در میان مسلمانان کتابهای زیادی در باب علم و قدر و منزلت آن در اسلام نوشته شده و هر از گاهی آیاتی از قرآن نیز به استدلال آورده میشود، اما در عمل نه به علم آموزی پرداختند و نه سدهای راه آن را برداشتند؛ حتی علمای علوم تجربی را به باد تمسخر میگرفتند. آنچه واقعیت داشت پرداختن مسلمانان به یک بخش از پوستهی دین یعنی فقه و رها کردن سایر جنبههای دیگر آن بود. یکی از جنبههای عقلانی دین، علم کلام بود که در دورهای از تاریخ مسلمانان مورد توجه قرار گرفت که متاسفانه آن هم با لعن و نفرین و تکفیر و تمسخر عالمان و فیلسوفانی که در این زمینه تفحص نمودند فلج شد. نمونههایی از آن را میتوان با نظری به مقالهی آقای سلیمی در وبلاگ نقد و نظر به خوبی مشاهده نمود.
مخالفت بسیاری از علمای دینی با مسائل علمی شاید تا این اواخر و هنوز هم ادمه دارد که: سراغ علم شیطانی نروید؛ یعنی همان علوم تجربی. این در حالی است که از تمام دستاوردهای علوم شیطانی استفاده میکنند و اساسا زندگی بدون آن ناممکن و یا دشوار است.
مراودهی مردم نقاط مختلف جهان چنان گسترده شد که نمیشد از آنهمه رفاه عمومی و حفظ کرامت انسانی که غربیها برای انسان به ارمغان آورده بودند چشم پوشی نمود. موضع گیریهای متفاوتی نسبت به مسئله غرب شد، عدهای از مسلمانان عقب ماندگی و انحطاط خود را ( لااقل بخش عمدهی آن را) به غرب نسبت دادند و کم کم چنان شد که غرب غول دهشتناکی شد برای مقابله با اسلام و مسلمانان. اگر با دیدهی انصاف بنگریم، کرامت انسان و حرمت نوع بشر در میان غربیها بیشتر ارج نهاده میشود یا در ممالک اسلامی؟ آیا تعصب نسبت به یک مذهب یا سرزمین مهم تر است یا تکریم انسانها؟ دین آنجاست که اخلاقیات بتوانند رشد کنند و استعدادهای خدادادی انسانها شکوفا شوند؛ نه در شرق زمین یا غرب آن.
اگر در آموزههای دینی ما هم رعایت حرمت انسان آمده باشد یا ما عمل نکردیم و نگفتیم جانی به جهانی میارزد، یا با ما چنان بیگانه بودند که قابل عمل کردن نبوده است. بازخوانی و بازبینی آموزههای دینی در میان مسلمانان رونق گرفته است. برخی راه نجات را در بازگشت به عصر طلایی اسلام (دوران پیامبر و خلفای راشدین) میدانند و برخی دیگر نیز وانهادن دین را، چیزی که نه شدنی است و نه مطلوب. از طرف دیگر گروهی میخواهند با حفظ جوهرهی دین آن را به گونهای تفسیر کنند که با دنیای مدرن سازگار باشد به عبارت دیگر راهی برای دینداری در عصر جدید بیابند. قرائتهای متفاوت از دین میخواهد دین را با زندگی بشر امروزی وفق دهد و یا توجیه کند، زیرا دین باید برای انسانهای هر عصری قابل فهم و عمل باشد. تا بدانجا که دکتر سروش با پیشنهاد تزریق حقوق به تکالیف فقهی میخواهد دین و دینداران را با قانونمداری و دمکراسی آشتی دهد. بنده معتقدم که آموزههای دینی راه را، برای قانونمند کردن دینداران تسهیل میکند.
بههرحال عدهای از مسلمانان همچنان معتقدند که غربیها برای امحای کامل دین آن هم دین اسلام، برنامه ریزی میکنند و علت کم رنگ شدن نقش دین و حتی دین زدایی را در خود جستجو نمیکنند. نمیخواهم ظلمها و غارتگریهای غرب را نادیده بگیرم و از آنها حمایت کنم ولی باید با شجاعت مسئولیت عقب ماندگیها را پذیرفت و به درمان آن اندیشید. اما نباید از نظر دور داشت که، پارهای از احکام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی اسلام چنان با دنیای امروزی و آن براشتهای دیروزی ناهمگونی دارد که سبب تشدید عزلت دین از عرصهی زندگی دینداران شده است. البته به خوبی نمایان است که احکام عبادی همچون نماز و روزه و حج و... که ملهم از جوهرهی دین و حافظ آن است و آن حداقلی که برای انجام آنها توصیه شده است (نه حداکثری) چرا بردار نیست. هرچند دینداران میتوانند به طرق دیگری نیز که حاصل تجربهها ی باطنی آنهاست با خدای خود به راز و نیاز بپردازند.
- فقه در ترازوی زمان
فقه و فقها در بحث دین تا بدانجا پیش رفته اند که ایمان به اصول عقاید را نیز تقلیدی کرده است. (آنچه واقعیت دارد نه آنچه در کتابها آمده) و ایمان تحقیقی افراد را بر نمیتابند. غالب مردم همان خدای تعریف شدهی فقها را پرستش میکنند نه خدایی که خود، او را درک کرده باشند.
خلق را تـقـلـیـدشان بر بـاد داد
ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
اما در بحث علم، فقها همواره دنباله رو علوم بوده اند نه پیشرو. علوم تجربی با پیشرفت خود ابزارهای جدیدی آفرید که به تناسب، هر کدام، احکام و اخلاق خاص خود را میطلبند. بعید به نظر میرسد فقها بتوانند با تخصصی شدن علوم و پیچیده شدن روابط انسانی به همین منوال از دل فقه احکام متناسب با ابزار جدید را استخراج و زندگی دینداران را با آنها منطبق نمایند. از یک طرف این سوال مطرح است که آیا اصولا به اجتهاد فقها نیازی بوده یا خیر؟ یعنی آنچه از طرف خدا و رسول آمده یا ناقص و ناصواب بوده، که نمیتوان چنین گفت. یا به تناسب زمان نیاز به برداشت نوین داشته است؟ اگر چنین باشد میتوان گفت از جنس عرضیات دین بوده و در زمانهای دیگر نیز میتوانند به نحو دیگری تغییر نمایند. از طرف دیگر آیا اجتهاد فقها در طول تاریخ را میتوان همان حکم خداوند دانست؟در این صورت باید فارغ از خطا و اشتباه بوده و واجب الاطاعة باشد. اگر نه، حکم خدا نیست و حکمی بشری است، آیا فقها میتوانند در عصر حاضر که به عصر تخصصها مشهور است در همهی تخصصها سرآمد بوده و نقش آفرینی کنند؟ با گستردگی علوم و فنون تا این اندازه آیا متخصصین در آن علوم از دانایی بیشتری برخوردارند یا فقها؟و اگر فقها برداشت خود را بیان میکنند، آیا نظر متخصصین با توجه به تخصص آنها منطقی تر به نظر نمیرسد؟ با این همه غیر از مسایل فنی مربوط به فقها دیگر چه نیازی به دیدگاه آنها در تمامی مسایل سیاسی-اقتصادی و اجتماعی وجود دارد؟ کاری که از عهدهی متخصصین در هر علم بر میآید که روش استفادهی بهینه از ابزارهای موجود را متناسب با جامعهای که در آن زندگی میکنند ارائه نموده و افراد را نسبت به مضرات آن هشیار نمایند. اینکه آقای صادقی میگوید: « اصولاً «تفقه» در دین وظیفهای است همگانی، بطوریکه یک معلم، صنعتگر، کشاورز، تاجر، کارمند، پزشک، مهندس و غیره میتوانند یک فقیه دینی (به معنی درست آن) هم باشند. » اما واقعیت حاکی از چیز دیگری است.
در بحث اقتصاد، آقای امید صادقی میگوید: «زکات به عنوان یکی ازمهمترین راهکارهای تعدیل ثروت وکم کردن فاصلهی طبقاتی دردین اسلام...» و همچنین «عقل جمعی بشرامروزی»نه تنها «ربا» رامنفی نمیداند بلکه در سراسر زندگی مادی بشر امروزی جاری و روان است »
- آیا با ایجاد بانکهای قرض الحسنه و دادن وامهای قرض الحسنه که ظاهراً تنها راهکار فعلی برای جلوگیری از اقتصاد ربوی است یا با گرفتن زکات (که برای تطهیر مال است و تزکیهی حال «... الذی یوتی ماله یتزکی... » و یا « خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزکیهم... ) [زکاتی که گاهی با ترفندهای فقهی ( واگذاری آن به همسر قبل از موعد و... ) میتوان از پرداخت آن شانه خالی کرد]، میشود مشکلات کلان اقتصادی را حل نمود؟ یا باید راه چارهی دیگری برای حل مسایل اقتصادی و روابط سرمایه در دنیای جدید اندیشید. آیا نفی مالکیت خصوصی و یک اقتصاد بسته میتواند راهی سودمند برای جلوگیری از ربای تعریفشدهی فقها باشد؟ تجربهای که شوروی سابق را دوام نبخشید.
در قصاص و حدود آقای صادقی میگویند: «مثلاً «عقل جمعی بشر امروزه» بدون درایت لازم به خاطر ژستهای حقوق بشری، اقدام به حذف مجازات اعدام در اکثر نقاط دنیا نموده است غافل از اینکه این تصمیم زمینهساز دخالتهای انتقامجویانه فردی و فرا قضایی را در جامعه فراهم آورده است»
و آقای سلیمی میگویند: « البته حساسیت بسیاری از نئو فیلسوفان سکولار بر روی برخی از احکام جزایی اسلام مانند: بریدن دست دزد، شلاق شرابخوار و رجم زنا کار، پرسش برانگیز است، زیرا پیامدهای فاجعه بار شرابخواری و فساد اخلاقی بر روی جوامع غربی بر اهل تحقیق پنهان نیست. »
- آثار زیانبار اعدامها، شلاقها و رجمهای در ملأ عام را باید از روان شناسان پرسید، هنوز آن کابوسها تن هر انسانی را به لرزه در میآورد. احکامی که نه تنها خاصیت بازدارندگی نداشتند و مایهی عبرت سایرین! نمیشدند که به لحاظ روانی معضلات اجتماعی دیگری را دامن میزدند.
- جامعه شناسان باید هنجارهای اجتماعی را تشخیص داده و با تبدیل آنها به ارزش، اقدام و یا با کمک حقوقدانان و روان شناسان برای هنجار شکنیها برنامه ریزی نمایند.
- عدم اجرای حکم بریدن دست دزد در زمان خلیفهی دوم آیا مخالفت با قرآن و نص صریح آن تلقی میشود یا برداشت متناسب با زمان؟ چرا امروز باید از حکم قصاص، همان نوع برداشت را مخالفت با دین پنداشت؟
دربحث ارث آقای صادقی آورده است: « طبق قاعدهای که اسلام مقرر داشته است وقتی که خرج و مخارج و نفقه اناث برعهده ذکور است قطعاً میزان بهرهمندی فرزندان دختر از ارث گرفته شده خیلی بیشتر از میزان بهرهمندی فرزندان پسر است. »
بدیهی است که نمیتوان لزوم حضور زنان امروز را در عرصههای مختلف اجتماع نادیده گرفت و تنها بر نفقهی آنها انگشت تاکید گذاشت.
- آیا برای زنانی که دوشادوش همسرانشان در ساختن زندگی بهتر کار میکنند باید از فقه پرسید که سهم آنها است یا؟
آیا زمان آن فرا نرسیده به جای ورق زدن کتابهای فقهی، از متخصصین مورد قبول هر جامعه برای تبیین قوانین سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، بهره جست؟ تعریف جرم سیاسی، جرم رایانهای، قوانین حقوقی حاکم بر ماهوارهها، تشخیص انواع مخدرات و علل گرایشها و... در کدام قسمت فقه و یا تخصص فقها جای دارد؟
- خوردنیهای حرام و یک توجیه علمی:
آقای صادقی میگویند: « عقل بشر امروزی غافل از اثرات مصرف روحی و روانی این مواد است تنها به این نکته اشاره میکنم که در خوک با هر انزال بیش از نیم لیتر اسپرماتوزوئید خارج میشود و خوردن گوشت آن قوای شهوانی انسان را خارج از حد طبیعی تقویت میکند. »
در برخی توجیهات هنوز به دنبال این هستیم که مسایل دینی را با علوم تجربی اثبات نماییم. غافل از این که از مولفههای علم، ابطال پذیری آن است. اگر چیزی جوهرهی دین است و نه از عرضیات آن، چرا پس از ابطال یک نظریهی علمی برای توجیه فلان مسئله دینی به نظریهی علمی دیگری متوسل میشویم، با این دیدگاه مسائلی که ذاتی دین تلقی میشوند، نباید با تغییرات علمی و توجیه علمی آنها دچار دستخوش شوند. اگر برای یک معضل اجتماعی دست به دامان علم میبریم نمیتوان به آن برای همیشه اعتماد صد در صدی نمود زیرا با پیشرفت تکنولوژی ممکن است مجبور به جایگزین مناسب تری، متناسب با زمان مقتضی شویم اما با آن حکم دینی که توجیه علمی شده بود چه میتوان کرد؟ مثلا اگر با تزریق مادهای به گوشت خوک، بتوان مشکل تقویت افراطی قوای جنسی( که از نظر علمی مورد وثوق نبوده و از لحاظ فقهی نمیتواند دلیلی برای تحریم باشد) توسط آن را برطرف نمود، با آن توجیه علمی احکام دینی چه باید کرد؟
- ازدواج و نهاد خانواده!
آقای صادقی میگویند: « نتایج بدست آمدهی «عقل جمعی بشر امروز» در مورد ازدواج بسیار تأسف برانگیز است. چهل درصد مردم غرب اصولاً ازدواج نمیکنند و... پیوندهای زناشویی با کوچکترین اختلافی از هم پاشیده میشود»
آیا ازدواجهای از سر اجبار و زندگیهایی که از سر ناچاری ادمه پیدا میکنند انسانسوز نیستند و حریت انسانها را لگد مال نمیکنند؟ خانودههایی که از درون پوسیده ولی برای حفظ آبرو (هنجاری که جامعهی عقب مانده تحمیل میکند) ظاهر سازی نموده و تمامی استعدادهای اعضای خانواده دفن در همزیستی مسالمت آمیز میشود نه زندگی عاشقانه، میتوان نهاد خانواده را به آن اطلاق نمود و دلخوش بود که آمار ازدواج در مقایسه با غرب رو به رشد است و نهاد خانواده نیز از استحکام خوبی برخوردار است؟ از رشد رذایل اخلاقی ( غیبت و تجسس و تهمت و هتک حرمت و بهتان و القاب گذاری و عیب جویی و... . ) در میان خانوادههای شرقی! نباید غافل بود. جامعهی استبداد زدهی ما چنان به این نوع همزیستی و سازگاری اجباری عادت کرده و زنان جامعهی ما چنان با خشونت همسران خود دمساز شده اند که انگار زندگی کردن یعنی همین. و این قصهی غالب ممالک اسلامی است. گاهی حکمهایی فقهی که برای قسم (سوگند) طلاق داده شده موجبات فروپاشی یک زندگی و آواره شدن بچههای معصومی را فراهم آورده و دعواهای طایفهای و قبیلهای را به دنبال داشته که میتوانست چندین جلسه مشاوره با متخصصین امر موضوع را ریشهیابی و فیصله دهد.
- شخصیت حقیقی و حقوقی پیامبر
آیا پیامبری (پیامبر شدن ) انتصابی است از طرف خداوند یا اکتسابی که با جهد و زهد میتوان آن را کسب نمود؟ قضیهی پیامبری همانند آنچه که در ریاضیات قضیهی دو شرطی مینامند نیست. یعنی لازمهی پیامبر شدن داشتن مقامی معنوی والاست اما اگر کسی دارای مقام والای معنوی باشد لزوما پیامبر نمیشود. از طرفی آیا پیامبر در طول عمر خود پیامبرتر میشود ( مثلا وزیری که به این سمت انتخاب شده در طول دوران خدمت خود وزیرتر میشود)؟ از طرف دیگر آیا میتوان شخصیت معنوی پیامبر را در طول عمر او ثابت انگاشت؟ مسلما با عنایت به بشر بودن پیامبر، نمیتوان برای وی شخصیت معنوی ثابتی تصور کرد بلکه پیوسته شخصیت پیامبر نیز دچار قبض و بسط میشود. این نتیجه به ذهن خطور میکند که پیامبری مسئولیتی است که از طرف خداوند به عدهای از بندگان او عطا میگردد. ولی آیا دادن چنین مسئولیتی به این بندگان صالح، مانع از رشد معنوی سایر ابناء بشر در حد آنها یا حتی برتر از آنها میشود؟آیا میتوان برای معنویت که اکتسابی است و کیفی( نه کمی) کرانهای قایل شد؟ چه دلیلی میتوان برای این منع ذکر نمود که با مبانی دینی در تناقض باشد؟ آیا امکان ندارد شاگردی از استاد معنوی خود پیشی بگیرد؟ آیا این جبر نوعی ممانعت نیست؟
ماجرای خضر یا آن کسی که قرآن به او اشاره دارد ( عبدا من عبادنا ) و مسئولیت پیامبری برای وی قائل نیست، نمونهی بارزی از این پیشوای معنوی بودن است. همان کسی که راهنمای معنوی و حکیم موسی پیامبر، در سفر میشود. بر خلاف نظر آن دوست محترم که گفته بود: «محبتی که آقای صادقی به پیامبر دارد ستودنیست اما موافقان ندیدند. » حب پیامبر گرامی(ص) برای تمامی دوستانی که در این عرصه میاندیشند، مورد شک و تردید نبوده و نیست. اما بحث نظری بر جایگاه غیربشری پیامبر است که این محبت را از قاعده خارج میکند.
کافی است علاوه بر تمجیدهایی که از پیامبر در قرآن آمده، به تنبیهات و توبیخهای قرآنی نسبت به وی نیز نظری بیافکنیم.
- عَبَسَ وَتَوَلَّى أَن جَاءهُ الْأَعْمَى وَمَا یدْرِیکَ لَعَلَّهُ یزَّکَّى (عبس 1و2و3) چهره در هم کشید و روی برتافت! از این که نابینائی به پیش او آمد. تو چه میدانی، شاید اوخود را پاک و آراسته سازد.
- یا أَیهَا النَّبِی لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضَاتَ أَزْوَاجِکَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (تحریم 1) ای پیغمبر! چرا چیزی را که خدا بر تو حلال کرده است، به خاطر خوشنود ساختن همسرانت، بر خود حرام میکنی؟ خداوند آمرزگار مهربانی است
-... وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ... (غافر 55)... و آمرزش گناهانت را بخواه...
- فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّاباً ( نصر 3) پروردگار خود را سپاس و ستایش کن، و از او آمرزش بخواه. خدا بسیار توبهپذیر است
- مَا کَانَ لِنَبِی أَن یکُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى یثْخِنَ فِی الأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَاللّهُ یرِیدُ الآخِرَةَ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ لَّوْلاَ کِتَابٌ مِّنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فِیمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (انفال 67 و68) هیچ پیغمبری حق ندارد که اسیران جنگی داشته باشد. مگر آن گاه که کاملاً بر دشمن پیروز گردد و بر منطقه سیطره و قدرت یابد شما متاع ناپایدار دنیا را میخواهید، در صورتی که خداوند سرای آخرت را میخواهد، و خداوند عزیز و حکیم است اگر حکم سابق خدا نبود عذاب بزرگی در مقابل چیزی که به شما میرسید.
و آیاتی دیگر که با مضمونی همانند آنچه در بالا آمد، نشان از آن دارد پیامبر، بشری است با تمام ویژگیهای بشری و محدودیتهای انسانی.
که گاهی خطا میکند و گاهی تصمیمهای ناصواب میگیرد. نباید اینها را توهین به شخصیت پیامبر دانست و آن را تنزل از جایگاه پیامبری نامید. بلکه عظمت وی را در مقام یک انسان نشان میدهد. اینکه پیامبر بارها میگوید خدایا تورا آنچنان که شایستهی توست نتوانستم شکر گویم و عبادت کنم، نمیخواهد تعارف کند و یا در لفافه سخن بگوید. محدودیتهای بشری خود را بیان میکند. ما هم او را با همین محدودیتها ارج نهیم و جایگاهی فرابشری به او ندهیم که نه او را خشنود کردهایم و نه پروردگار آفریننده را. اجتناب از طاغوت که این همه در قرآن به آن امر شده شامل کسانی است که یا خود از سایزشان بزرگتر مینمایند یا ما آنها را در اندازهای غیر واقعی مینشانیم.
و اما:
همچنان که علوم تجربی به طور مستمر در حال تغییر و دگرگونی هستند و راز ماندگاری آن در این تحولات است، جوامع انسانی که پا به پای این تغییرا ت آن را همراهی نموده، خود نیز از دگرگونی مستثنی نبوده و ناچار به تطبیق خود با ابزار جدید و مناسبات تازه شده است. در این میان مسایل انسانی ( سیاسی – اقتصادی و اجتماعی) چنان دچار پیچیدگی و تخصص گرایی شده اند و از یک جامعه به جامعهی دیگر فرق کرده است، که نمیتوان نسخهای و لو با صبغهی دینی برای همیشه تجویز نمود. از این روست که انسانها نیاز به تدوین روابط و قوانین مربوط به زمانی دارند، که در آن میزیند و این مهم برعهدهی متخصصین امر و عقل جمعی در هر جامعه میباشد.
رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِّلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ
پروردگارا! ما را و برادران ما را که در ایمان آوردن بر ما پیشی گرفتهاند بیامرز. و کینهای نسبت به مؤمنان در دلهایمان جای مده، پروردگارا! تو دارای رأفت و رحمت فراوانی هستی.
نظرات
دست مریزاد جناب فیضی حقا گل کاشتی از فیوضات کلک زرینت فیض بردم الهی امثالتان افزون بادا
ضمن اظهار تشکر از وسعت نظر شما در انعکاس دیدگاه های مختلف . خواهشمند است جمله ی که در متن اصلی به صورت « آیا برای زنانی که دوشادوش همسرانشان در ساختن زندگی بهتر کار میکنند باید از فقه پرسید که سهم آنها یک چهارم است یا یک هشتم؟» که در آن یک چهارم و یک هشتم نیامده اصلاح گردد. با سپاس فراوان امیر فیضی
با تشکر فراوان از نکته های به جای آقای فیضی و همچنین از دست اندر کاران سایت جماعت دعوت واصلاح <br /> به نظر بنده ادب چنین حکم می کند که ترتیب قرار دادن مقالات ارسالی به صفحه اصلی سایت خود را به مانند روال گذشته و بر مبنای تاریخ قرار گیری مطالب جدید در اولویت کاری خود قرار دهید و سخن مخالف و نقد او را بیشتر دوست بدارید تا ... به قول امام محمد غزالی ( رح ) : چشم من بیشتر به دشمنانم است تا دوستانم چرا که آنان چیزهایی را می بینند که من و دوستانم کمتر می بینیم .<br /> البته در اینجا خدای ناکرده ( گوش شیطان کر ) دشمنی که وجود ندارد فقط منتقد است و بس ........ <br /> با تشکر <br /> صبور
یعنی کاک محمدحسینی اینقدر مهم است و نظراتش آنقدر رصین و محکمند که نیاز به تفصیل و بسط دارند؟ ما که اینطور فکر نمیکنیم کاک امیر عزیز.
دوست عزیز چرا همیشه با صاحب نظران خودی چنین برخورد می کنیم ای کاش این نظرات را دکتر سروش و.....وحتی کسی مثل عباس عبدی و غیره می گفتند تا انگاه می دیدیم چه های وهوی برای انها سر داده می شد متا سفانه ما همیشه منتظر یم نظرات جدید را یا از ما بهتران و غیر بومیان بیاورند یا پس از مرگ شخصیتهای برجسته ی خویش به ستایش و نیایش انان وبرای انان بپردازیم همانگونه برای مرحوم مفتی زاده وسبحانی وربیعی وفرصاد و......چنین کردیم دیده را از سر صدق وصفا باز کنیم وخدای را داور بگیریم وسپس داوری کنیم انگاه می بینیم محمد حسینی سخنانی برای جهان کنونی از جمله جامعه ی مسلمانان دارد در ثانی اگر نظرات اقای حسینی رصین ومحکم نیستند چرا شما وامثال شما از ورود به عرصه ی نقد ان بیم دارید وبجای نقد علمی ان به تحقیر وسخنان بی بهره از علم ودانش روی می اورید لطف کنید رنج نوشتن را به خود بدهید واندکی در این میدان از سر نقادی صرف به جرح وتعدیل اندیشه های حسینی بنشینید که همیشه از او شنیده ام هر انکس نقد ارایش کند ببرد اجر دوصد برده که ازاد کند
خداوند توفیق خیرت دهد کاک امیر فیضی ازمقاله ات لذت بردم هیوا ازکرماشان
دیاکو
07 آذر 1391 - 07:21برادران، بیاییم تا دستمان از این دنیای فانی کوتاه نگشته و فرصت جبران از دست نرفته است، در فکر بدست آوردن هر چه بیشتر توشه آخرت برای خود باشیم و با دقت و تامل در مفاد حدیث شریف نبوی، در عمل به آن، با تمام وجود و در حد توان، بکوشیم و بعد، دیگران را نیز به سوی این آب حیات فرا خوانیم. حدیث مورد اشاره : " بدء الاسلام غریبا و سیعود کما بدء، فطوبی للغرباء. " یعنی جستجوی خستگی ناپذیر مانند جستجوی تشنگان در بیابان برای یافتن آب زلال و پاکیزه، برای یافتن غربای راستین مورد اشاره در حدیث مذکور و سپس، تبعیت با چشم باز ( هم چشم سر و هم چشم دل ) و عاشقانه و مخلصانه از آنان.